سرزمین من آخرین مطالب
نصیحت لقمان حکیم به فرزندش (نسخه جدید) پسرم! در تاکسی با تلفن همراه بلند بلند صحبت نکن ******************** پسرم! آنتی ویروس “بیت دیفندر” اوریجینال نصب کن. پول “رجیستر” به میزان ده سال را کنار گذاشته ام. با احتساب تورم جهانی و تحریم و نوسان بازار. مادرت جای آن را می داند ******************** پسرم! پیش از استخدام در اداره های دولتی ، “پاور پوینت” را فرابگیر. ******************** پسرم! پیامک های عیدنوروزت را همین الان بفرست ******************** پسرم! قطار اندیمشک – تهران زمستانش گرم و جانسوز است و تابستانش سرد و استخوان سوز. لباس مناسب با خودت ببر ******************** پسرم! اساتید را محترم بشمار! اگر توانستی دستشان را ببوس اگر نه ،خود دانی ******************** پسرم! بلوتوث تلفن همراهت را خاموش نگهدار، مگر در مواقع ضروری ******************** فرزندم! هیچ کس تنها نیست. ******************** پسرم! راه تو را می خواند. اما تو باور مکن. ******************** هان ای پسر! اگر کسی گفت اسفندیار ار می شناسی خودت را به نفهمی بزن ******************** پسرم! هر روز از همکارانت در اداره عمیقا خداحافظی کن. کسی نمی داند آیا فردا در همان اداره باشی یا نه. اداره در همان شهر باشد یا نه. ******************** پسرم! دانشگاه کسی را آدم نمی کند. علم را از دانشگاه بیاموز ، ادب را از مادرت ******************** پسرم! می دانم الان داری حسرت دیدار مرا می خوری. یالله بلند شو دست مادرت را ببوس بعد بیا بقیه وصیت را بخوان ******************** هان ای پسر! خسته شدی؟ … از ساعت چند داری وصیت می خونی؟ … کی خسته است؟ … خودت نقطه چین ها رو پرکن ******************** پسرم! شماره حساب هدفمندی یارانه ها ، رمزگذاری شده در صندوقچه مرحوم آقابزرگ توی اتاق پشتی است. ******************** پسرم! شهر ما خانه ما! … نه نه نه! نمی خواد عزیزم. شهرشون خونه خودشون. اول اتاقت رو از این ریخت در بیار ******************** پسرم! سخت ترین کار عالم محکوم کردن یک احمق است. خون خودت را کثیف نکن- ضمنا چرچیل هیچگونه نسبتی با طایفه ما ندارد. بچه هایش ادعای ارث نکنند. ******************** پسرم! با کسی که شکمش را بیشتر از کتاب هایش دوست دارد ، دوستی مکن ******************** پسرم! اگر کسانی از سر نادانی به تو خندیدند ، تو برای شفای شان گریه کن ******************** این لقمان از نواده های همان لقمان حکیم معروف است که چند نسل پیش به بلاد پارس هجرت کرد. منبع (تبیان) موضوع مطلب : طنز می خواستم به دنیا بیایم، در زایشگاه عمومی، پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. مادرم گفت: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...
می خواستم به مدرسه بروم، مدرسه ی سر کوچه ی مان. مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی! پدرم گفت: چرا؟...مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!... به رشته ی انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت: فقط ریاضی! گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!... با دختری روستایی می خواستم ازدواج کنم. خواهرم گفت: مگر من بمیرم. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!... می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه ی زندگی ام کنم. پدر و مادرم گفتند: مگر از روی نعش ما رد شوی. گفتم: چرا؟...گفتند: مردم چه می گویند؟!... می خواستم به اندازه ی جیبم خانه ای در پایین شهر اجاره کنم. مادرم گفت: وای بر من. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!... اولین مهمانی بعد از عروسیمان بود. می خواستم ساده باشد و صمیمی. همسرم گفت: شکست، به همین زودی؟!...گفتم: چرا؟... گفت:مردم چه می گویند؟!... می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم، در حد وسعم، تا عصای دستم باشد. زنم گفت: خدا مرگم دهد. گفتم: چرا؟... گفت: مردم چه می گویند؟!... بچه ام می خواست به دنیا بیاید، در زایشگاه عمومی. پدرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!... بچه ام می خواست به مدرسه برود، رشته ی تحصیلی اش را برگزیند، ازدواج کند... می خواستم بمیرم. بر سر قبرم بحث شد. پسرم گفت: پایین قبرستان. زنم جیغ کشید. دخترم گفت: چه شده؟...گفت: مردم چه می گویند؟!... مُردم. برادرم برای مراسم ترحیمم مسجد ساده ای در نظر گرفت. خواهرم اشک ریخت و گفت: مردم چه می گویند؟!... از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند. اما برادرم گفت: مردم چه می گویند؟!... خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کردند. حالا من در اینجا در حفره ای تنگ خانه کرده ام و تمام سرمایه ام برای ادامه ی زندگی جمله ای بیش نیست: مردم چه می گویند؟!... مردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم، لحظه ای نگران من نیستند موضوع مطلب : طنز در آخرین قسمت از سریال مختارنامه که جمعه شب گذشته پخش شد میر باقری با ساخت صحنه های یی که روح خسته شیعیان آزرده خاطر از جنایت دهشتناک حرمله را تا اندازه ای التیام بخشید صحنه قتل حرمله جنایتکار را به تصویر کشید .در این سکانس همانطور که همه دیدید در یک دوئل که بیشتر به فیلم های کانگستری شباهت داشت مختار با پرتاب کارد گلوی حرمله را هدف قرار داد تا مرحمی باشد بر داغ دل داغدارن گلوی پاره شده علی اصغر . اما این سئوال مطرح می باشد که اگر میر باقری به خاطر رضایت دل بینندگان سریا لش سکانس دوئل کانگستری مختار و حرمله را ساخته باشد ما ها که نه تنها اصلا راضی نشدیم بلکه برایمان این سئوال پیش آمد که آیا میر باقری این حق را داردکه این گونه با تاریخ رفتار نماید . میر باقری فیلم تاریخی می سازد یا داستانی ؟واقعیت قیام مختار را برای بینندگان تلویزیون به تصویر کشیده یا آنچه را که دوست داشته اتفاق بیفتد ؟ اگر فیلم بیانگر حقایق تاریخی است که قاعدتا باید اینگونه باشد به کدام حق این تاریخ را دستکاری میکند در کدام منبع تاریخی آمده که مختار اینگونه با حرمله دوئل نموده و دقیقا کارد را زیر گلوی حرمله وارد نموده باشد . تا آنجا که ما می دانیم رنگ پرچم مقدس ایران از دوره قاجارها به رنگ سبز و سفید و قرمز بوده است اما آقای میرباقری با قراردادن پرچم سه رنگ ایران بر روی قبور همسر و فرزند کیان ایرانی زبان منتقدان با غرض و بی غرض ،داخلی و خارجی را به روی خود گشوده است آیا ما این اجازه را داریم که برای خوشایند خودمان تارخ را آنگونه نشان دهیم دلمان می خواست باشد؟از نگاه دیگر این نوعی توهین به شعور تماشگران نمیباشد که فرق تاریخ و تحریف را خوب میدانند ؟ بی شک مختار نامه اثر بزرگ و ماندگاری است که تا سالها در یاد و خاطر بینندگان سیما باقی خواهد ماند .اما ای کاش که میر باقری هم این موضوع را با جدیت بیشتری دنبال مینمود و متوجه می شد. موضوع مطلب : گوناگون اگر بخواهیم از مناظر بکر و بسیار زیبای ایران یاد کنیم یکی از زیبا ترین و بکر مناطق منطقه آلوارس در استان اردبیل می باشد . برای دیدن این منطقه زیبا بعد از رسیدن به شهر زیبا و توریستی سر عین و طی مسافتی حدودا 20کیلومتر به این منطقه زیبا می رسی طبیعت زیبا و بکر این منطقه و به ویژه لاله های نارنجی آن هر گردشگری را به توقف و تحسین آفریدگار وا می دارد با استفاده از تله فیژ موجود در منطقه می توانی به ارتفاعات بالاتر رفته و از چشم اندازهای زیبای سبلان بیشتر لذت ببری البته برای ما ها که از جنوب به این منطقه رفته بودیم آن هم در تیرماه هوا تا اندازهای سرد بود ضمنا نمی دانید برای روشن کردن آتش چه عذابی کشیدیم آخه آنجا هوا سرد زمین نمناک و همه جاپوشیده از علف تازه و تر بود
ز
ز موضوع مطلب : ایرانگردی
استان ایلام از آن دست استانهایی است که کمتر کسی اسم آن را برای مسافرت شنیده است و مناظر طبیعی آن را دیده است اما این استان با آب و هوای کوهستانی و نیمه گرم، طبیعت، شهرها و مکانهای دیدنی بسیاری دارد که در بسیاری از موارد از چشم گردشگران غیرحرفهای پنهان میماند.
ایلام استانی جنگلی است و به خاطر زیبایی طبیعتش از آن با نام عروس زاگرس نیز یاد میشود. اما در دل این عروس هزار رنگ، دره ارغوان جایی است شبیه جعبه مداد رنگی ها که در هر گوشه آن طبیعت به رنگ متفاوتی در می آید. تفرجگاهی دیدنی که با فاصله 5 کیلومتر در شمال شهر ایلام قرار گرفته است. هرسال هم زمان با فصل بهار و به خصوص اردیبهشت ماه، دره ارغوان ایلام به اوج زیبایی اش می رسد. حایی که ارغوان های تازه دره ارغوان در محدوده ای 160هکتاری و حفاظت شده می رویند و درخشان ترین رنگ های طبیعت را به نمایش می گذارند. این دره پر آب همیشه به واسطه وجود بوتههای بسیار زیاد ارغوان شهرت داشته است و برای دیدن آن باید به حوالی روستای کلاته آهن سفر کنید. درآمیختن رنگ های مختلف درختان شکوه خاصی به این منطقه بخشیده است و آن را به اوج زیبایی تبدیل کرده است. بد نیست بدانید که ارغوان نام فارسی درختی است که در انگلیسی با نام Judas Tree آنرا میشناسند. نام علمی این گیاه cercis siliquastrum است و به یونانی به آن sixia میگویند. ارغوان درختی است از خانواده پروانه آسا و از مشخصات بارز آن این است که این درخت در اول بهار میروید و دارای گلهای نیام که از مشخصه این تیرهاست میباشد و گلهای آن زودتر از برگهای آن در میآید و دارای شاخههای متقابل است. بلندی آن گاهی به 12 متر هم میرسد، اما بیشتر به صورت درختچه است. برگهای ارغوان به شکل قلب، بدون کرک و دارای کنارههای صاف است. گلهای این درخت در اوایل بهار، در گروه های 3تا 6 تایی، روی شاخهها و حتی روی ساقه اصلی، پیش از رشد برگها پدید میآیند و چون عده آنها بسیار زیاد است، منظره زیبایی به درخت میدهد. مزه گل ارغوان ترش و نسبتاً مطبوع است از این رو در بعضی از کشورها گل ارغوان را همراه سالاد میخورند یا در بعضی از غذاها میریزند. ارغوان در خاکهای آهکی پرقوت بهتر رشد میکند و در برابر خشکی مقاوم است و به تابش مستقیم نور خورشید نیاز دارد. منبع ( سایت تبیان ) موضوع مطلب : ایرانگردی
معلمی شغل نیست. معلمی عشق است. اگر به عنوان شغل انتخابش کرده ای ، رهایش کن و اگر عشق توست مبارکت باد. کلام شهید رجائی معلم عزیز، ماه اردی بهشت فرا رسیده و سال تحصیلی جاری در شرف اتمام است و تو هم چنان خشت بر خشت می نهی تا خانه ی علم و فرهنگ کشورمان را آباد کنی. خسته نباشی و خانه ات آباد! دوازدهم این ماه هم روز بزرگداشت مقام معلم است، روزی که مردم صمیمانه گرامی ات می دارند و مقام و منزلت تو را به نشانه ی پاس داشت همه ی ارزش های انسانی که تو سمبل آن ها هستی، ارج می گذارند. نه تنها مردم شریف ایران بلکه جهانیان همه اذعان دارند که عزت ملی و پیشرفت جوامع در سایه ی همت و فداکاری معلمان هر کشور تحقق می پذیرد و همه می دانیم که حفظ و توسعه ی فرهنگ و تمدن و انتقال آن به نسل جوان، نتیجه ی برنامه های تعلیم و تربیت کشورهاست، و این امر اتفاق نمی افتد مگر با تلاش و همت معلمان دلسوز که اندیشه را در نوباوگان می پرورانند، در دل آن ها نهال امید و نشاط می کارند، استعدادهای آن ها را آشکار می کنند، ذوق و احساسشان را جلا می بخشند و همواره می کوشند که نسلی سالم و صالح به جامعه تحویل دهند. معلم عزیز! تو برای ریشه کن ساختن جهل و نادانی، تیشه ی علم و هنر، برای مبارزه با هر گونه باطل و گمراهی، سپر تقوا و معنویت را در دست آنان می گذاری. می سوزی تا چشم دل نوجوانان را روشن کنی و می سازی تا آن ها را دانا و توانمند بارآوری. لبخند تو زمانی شکفته می شود که کودکی موفق شود و دل تو زمانی می شکند که جوانی گمراه گردد. شاید خیلی ها بتوانند علم را آموزش دهند، ولی به راستی که تربیت کردن و انسان ساختن تنها کار توست، زیرا تو معلمی و شغل تو شغل انبیاست. تو کرامت داری، روح تو متعالی است و صبر و بردباری زینت شغل توست. این افتخار تو را بس که دین مبین اسلام همواره بر کسب علم تأکید می کند و همواره عالم را بر عابد و عاقل را بر جاهل و تربیت را بر تعلیم مقدم می داند . این چنین ویژگی ها جلوه های معنوی و ماهیت انسانی شغل تو را به خوبی نشان می دهند و به آن رنگ تقدس می بخشد که با هیچ شغل دیگری قابل قیاس نیست. از این رو در فرهنگ ما ایرانیان، شأن و مقام معلم بسیار عزیز و محترم بوده است. حضرت رسول اکرم (ص) می فرمایند: «من معلم مبعوث شده ام.» و حضرت علی (ع) می فرمایند: «هر که به من کلمه ای بیاموزد، من بنده ی او هستم.» این سخنان، تأیید شأن و مقام والای معلم در آیین ماست.
معلم عزیز، نفس گرم تو تأثیر کلام تو، چنان عمیق و کار ساز است که گاهی می تواند ستون کاخ های ظلم و ستم را به لرزه در آورد. زیرا تو همواره در راه احقاق حق، عدالت خواهی، شجاعت و استقامت و مبارزه با باطل و ظالم کوشیده ای. این گونه درس ها آموزه های توست که در بستر تاریخ فرهنگ ملت ها سبب توسعه و استمرار ارزش های معنوی و ارتقای مکارم اخلاقی انسان ها می شود. موضوع مطلب : گوناگون اصولا در فرهنگ ما ایرانیان بارش باران یکی از مظاهر زیبایی های خلقت است .اگر از انسان با ذوقی بخواهیم برای بیان اوج احساسا تش از بهترین و ملموس ترین واژه ها بگوید خواهد گفت عین آدمی هستم که زیر بارش باران قدم میزند و قطرات زیبای باران همه ی وجودش را نوازش می دهد همه ی ما آدمها با بارش باران احساس طراوت و سرزندگی میکنیم صدای رعد و برق هم آهنگ زیبایی می شود و بر این طراوت و شادابی می افزاید شاید برای همه ی ما زیباترین و لحظات حضور در کلبه ای گرم و کوچک چوبی در بالای کوهی سرسبز در میان در ختان جنگلی است که درآن نشسته باشی و از پنجره بخار گرفته آن، زیبایی بارش باران و غرش رعد و برق را همراه با ابرهای تیره تماشا کنی اما تاکنون دقت کرده اید در فیلمها و سریالهای تلویزیونی ما متاسفانه با این پدیده زیبای عالم آفرینش چه برخوردی صورت گرفته است؟ اگر قرار باشد اتفاق بدی رخ دهد باران می بارد اگر قراراست حادثه ی شومی اتفاق بیفتد رعد و برق است که این شومی را به ارمغان می آورد اگر بنا است خبر بدی گفته شود ، تصادفی رخ دهد و خلاصه هر اتفاق تلخی واقع گردد با چند تا رعد وبرق و بارش باران به استقبال حوادث میرویم .و ای کاش چه زیبا بود که کارگردانهای ما دیدشان را به ابر وباران و رعد وبرق عوض میکردند . ای کاش به جای آنکه شنیدن خبری بد را همراه با بارش باران و رعد و برق نشان می دادنداین مظهر پاکی و لطافت را آنگونه که سزاوار است به نمایش می گذاشتند . موضوع مطلب : گوناگون کلاغ پیری تکه پنیری دزدید و روی شاخه درختی نشست.
روباه گرسنه ای که از زیر درخت می گذشت، بوی پنیر شنید، به طمع افتاد و رو به کلاغ گفت: ای وای تو اونجایی، می دانم صدای معرکه ای داری!چه شانسی آوردم! اگر وقتش را داری کمی برای من بخوان … کلاغ پنیر را کنار خودش روی شاخه گذاشت و گفت: این حرفهای مسخره را رها کن اما چون گرسنه نیستم حاضرم مقداری از پنیرم را به تو بدهم. روباه گفت: ممنونت می شوم ، بخصوص که خیلی گرسنه ام ، *اما من واقعاً عاشق صدایت هم هستم کلاغ گفت: باز که شروع کردی اگر گرسنه ای جای این حرفها دهانت را باز کن، از همین جا یک تکه می اندازم که صاف در دهانت بیفتند. روباه دهانش را باز باز کرد. کلاغ گفت : بهتر است چشم ببندی که نفهمی تکه بزرگی می خواهم برایت بیندازم یا تکه کوچکی. روباه گفت : بازیه ؟ خیلی خوبه ! بهش میگن بسکتبال . خلاصه ... بعد روباه چشمهایش را بست و دهان را بازتر از پیش کرد و کلاغ فوری پشتش را کرد و فضله ای کرد که صاف در عمق حلق روباه افتاد. روباه عصبی بالا و پایین پرید و تف کرد : بی شعور ، این چی بود کلاغ گفت : کسی که تفاوت صدای خوب و بد را نمی داند، تفاوت پنیر و فضله را هم نباید بفههمد منبع :سایت عصر ایران
موضوع مطلب : طنز پیوندها
لوگو آمار وبلاگ
|