سرزمین من آخرین مطالب
خسته ام خلوتم را تو نزن برهم من برای تو ام اینک اما به تنهایی خود محتاجم آخرین حرف تو این بود و من زود باور بی صدا رفتم و آرام که تو اندیشه کنی به منی که شده بودم دنیای تو من زود باور و چه غافل بودم من فهمیدم آن لحظه که نا محرمی آمد به خلوته گه من: خسته ام خلوتم را تو نزن برهم من برای تو ام اینک اما به تنهایی خود محتاجم آنچه گفتی تو به من یک سره من پس دادم آری تو که خودرانده شده بودی و من در خلوت گه تو سخت چه نا محرم بودم موضوع مطلب : عصر ایران - مادری که چند روز پیش لحظاتی قبل از اعدام قاتل فرزندش، او را بخشید در مصاحبه ای احساس خود را در این باره بیان کرد.
سامره علینژاد همسر عبدالغنی حسینزاده از فوتبالیستهای قدیمی شهر نور مازندران است. پدر و مادر مقتول در حالی که طناب دار به گردن متهم به قتل پسرش آویخته شده بود، اعلام گذشت کردند. ساعاتی قبل از اجرای حکم در روز سه شنبه گذشته در شهر نور استان مازندران، متهم توسط ضابطین قضایی به محل منتقل شد، در این هنگام برخی از مردم از خانواده مقتول درخواست بخشش متهم را داشتند. مادر مقتول بعد از بخشش جوان اعدامی
دقایقی قبل از طلوع آفتاب طناب دار را به گردن متهم آویختند و مردم همچنان از اولیای دم خواستار عفو متهم بودند در لحظه آخر پدر و مادر مقتول در اقدامی غافلگیر کننده طناب دار را از گردن متهم به قتل پسرشان برداشتند و اعلام گذشت کردند. در سال 86 یک درگیری در شهر نور اتفاق افتاد که منجر به قتل «ع - ح» توسط فردی به نام «ب- ق» شد. عبدالغنی حسینزاده پدر مقتول از فوتبالیستهای بنام استان مازندران و شهر رویان است که یک مدرسه فوتبال نیز دارد. روزنامه شرق در گزارشی درباره این بخشش جوان اعدامی در مازندران نوشت: «بیخود نیست که خداوند بهشت را زیر پای مادران قرار داده. مادر بهخاطر فرزندش هر کاری میکند. فرزندم تاروپود زندگی من بود.» این را سامره علینژاد مادر عبدالله حسینزاده میگوید، زنی که دو فرزندش را یکی تصادفی و یکی در قتل عمدی از دست داد و در لحظه آخر قاتل فرزندش را بخشید. او در گفتوگویی با «شرق» از چرایی این تصمیم و روزهای سختی که گذرانده است، میگوید. دو مادر - مادر مقتول (سمت راست) و مادر قاتل بعد از عفو جوان اعدامی
گفتههای اطرافیان شما حکایت از آن داشت که در اجرای حکم قصاص خیلی مصر هستید، چطور شد که از تصمیم خودتان پشیمان شدید؟ در این مدت اتفاقات زیادی افتاد. از وقتی پسرم کشته شد خیلی ناراحت بودم مخصوصا اینکه چهار سال قبل از این حادثه یک پسر دیگرم را هم از دست داده بودم. پسرم 10ساله بود که در یک تصادف کشته شد. بعد از چهار سال هم که عبدالله کشته شد. داغ دو فرزند خیلی آزارم میداد دیگر توان زندگی نداشتم اما به این موضوع هم فکر کرده بودم که اعدام یک جوان دیگر هیچکدام از آن بچهها را به من برنمیگرداند اما مگر میشود به همین راحتی بخشید؟ او شاهرگ پسرم را زده بود میدانید این برای یک مادر یعنی چه؟ چه اتفاقاتی افتاد که تصمیم شما را تغییر داد؟ من آدم معتقدی هستم. اول خودم خواب دیدم که پسرم از من میخواست ببخشم. به من گفت مادر جای خوبی هستم اگر تو از من انتظار داری که بچه خوبی باشم. باور کن جایی که هستم خیلی خوب است و در آرامش هستم. با این حال راضی به گذشت نشدم و گفتم امکان ندارد قاتل را ببخشم. فامیلهایم به من میگفتند پسرت را در خواب دیدهایم که خواسته تو قاتلش را ببخشی اما من قبول نمیکردم تا اینکه دخترم به من گفت برادرش را در خواب دیده گفت برادرم میگفت عیدت مبارک خواهر عید خود را با قصاص خراب نکنید به مادر بگو گذشت کند دخترم هم گفته بود خودت به خوابش برو و بگو گذشت کند. خیلی به من فشار میآوردند از آشنا و فامیل گرفته تا خانواده خودم حتی مادرم از من خواست که ببخشم آخر سر به شوهرم گفتم همهچیز پای چوبهدار مشخص میشود. خانواده قاتل چه واکنشی نسبت به این قتل داشتند؟ شوهرم، آدم سرشناسی است فوتبالیست بوده و حالا هم مربی فوتبال است همه مردم شهر میدانستند ما در چه وضعیتی هستیم و چقدر عذاب میکشیم حتی خانواده قاتل هم میدانستند و خیلی نسبت به کاری که بچهشان کرده بود متاسف بودند آنها میگفتند شرمنده رفتار پسرمان هستیم و نمیدانیم به شما چه بگوییم. شب قبل از اجرای حکم، برنامه «90» و چهرههای فوتبال خیلی از شما درخواست کردند که قاتل را ببخشید آیا این برنامه در تصمیم شما تاثیری داشت؟ آقای فردوسیپور انسان شریف و بزرگواری است و قصدش هم کار انسانی بود من خیلی از او تشکر میکنم که از یک برنامه فوتبالی برای یک کار انسانی استفاده کرد. بزرگان دیگر مثل آقایان دایی، بنگر و قلعهنویی هم با ما تماس گرفتند اما آن موقع تصمیم نگرفتم و همان حرف خودم را زدم. اینکه چهرههای فوتبالی به شما اصرار کردند که ببخشید تاثیری در تصمیم شوهرتان نداشت؟ وقتی برنامه «90» در مورد این مساله صحبت کرد شوهرم گفت ببین بزرگان از تو چه میخواهند گفتم برای من مادرم بزرگترین است به مادرم گفتم لحظه اجرا تصمیم میگیرم و حالا هم روی حرفی که به مادرم زدم چیزی نمیگویم. تا صبح سوره واقعه را خواندم و گریه کردم. چه زمانی به شما گفته شد زمان اجرای حکم فرا رسیده است؟ وقتی رای قصاص صادر شد و پرونده به دیوانعالی کشور رفت سهسال طول کشید که برگردد و وقتی برگشت ماه صفر بود. به شوهرم گفتم صفر ماه حرام است و من نمیتوانم جوان مردم را در این ماه قصاص کنم. در اجرای احکام گفتند مساله شرعی ندارد و شما میتوانید حکم را اجرا کنید گفتم حالا نمیکنم. برایم خیلی عجیب بود که در این ماه تایید حکم آمده است و این برایم پیغامی داشت. بعد گفتند قبل از عید حکم را اجرا کنید. قبول کردیم. وقتی برای ابلاغ رفتیم مسوول زندان گفت شب عید است و ما معمولا بهخاطر اینکه خانوادههای اعدامیان شب عیدشان خراب نشود حکم اجرا نمیکنیم اگر شما بخواهید حکم را اجرا میکنیم اما باز ترجیح این است که این کار را نکنید با خودم گفتم این اعدامی هم مادر دارد و من نباید شب عید مردم را عزادار کنم قرار شد 26فروردین حکم اجرا شود تا اینکه یک شب قبل از اعدام خوابی دیدم که تصمیمم را تغییر داد. چه خوابی بود؟ پسرم را در 10سالگی دیدم. همه ما نشسته بودیم و غذا میخوردیم پسرم بشقاب پلویش را برداشت و از خانه بیرون رفت گفتم پسرم چرا از ما جدا میشوی گفت دیگر با تو حرف نمیزنم و دیگر در این خانه غذا نمیخورم آن موقع بود که تصمیم خودم را گرفتم من نباید کاری میکردم که بچهام در عذاب باشد. در مورد زمان اجرای حکم بگویید. آن موقع چه اتفاقی افتاد؟ تا صبح نخوابیدم و مرتب دعا میخواندم کسی در خانه ما نخوابید صبح با شوهرم برای اجرا رفتیم همه چیز آماده بود و مردم زیادی آمده بودند اول از مسوولان خواستم به من یک میکروفن بدهند چون میدانستم موقع اجرای حکم مردم خیلی به اولیایدم فحش میدهند و از کار آنها بدشان میآید خطاب به مردم گفتم: من یک مادر هستم و میدانم حالا که میخواهم حکم را اجرا کنم شما به من فحش میدهید و نفرینم میکنید اما میدانید همه زندگی یک مادر فرزندش است؟ میدانید در این سالها چه کشیدم و زندگی برایم زهر شده؟ میدانید زندگیام به چه روزی افتاده است؟ میدانید فقط گریه کردم و خواب و خوراک نداشتم و همه ما تحتتاثیر قرار گرفتیم؟ چرا باید جوانهای ما چاقو با خودشان حمل کنند و اینطور خودشان و خانواده دیگری را بدبخت کنند؟ مردم اطراف گفتند این حق توست حتی اگر حکم را اجرا کنی کسی توهینی نخواهد کرد اما بدان مادری هم آن سوتر منتظر فرزندش است. بعد رفتم سراغ چوبهدار قاتل گریه میکرد و از من میخواست او را ببخشم گفت تو را به روح فرزندت ببخش. سیلی را که زدم آرام شدم. گفتم به خاطر آسیبی که به من زدی تنبیهت کردم و بعد هم با شوهرم طناب را از گردن او بیرون آوردیم. مردم خیلی خوشحال بودند و کف زدند و گریه کردند. من این بخشش را هدیه کردم به مردم نور. دست ها برای بیرون آوردن طناب دار از گردن جوان اعدامی
مادر مقتول در آن لحظات چه میکرد؟ وقتی بخشیدم به پایم افتاد که خاک پایم را ببوسد گفتم از خدا تشکر کن. او را بلند کردم و گفتم بهخاطر مادربودنت خیلی برایت احترام قایل هستم این کار را نکن. شوهرتان چه واکنشی داشت؟ او همیشه به من میگفت هر تصمیمی خودت گرفتی قبول میکنم. قاتل شاگرد شوهرم بود شوهرم به او فوتبال یاد میداد. با اینکه درگیری قاتل با شخص دیگری بود اما پسرم کشته شده بود و ما هیچ تقصیری نداشتیم اما نتوانستم حکم را اجرا کنم. پسرتان چطور شد کشته شد؟ یک چهارشنبه بازاری در شهر نور بود که پسرم در حال عبور از آنجا بود. قاتل تنهای به او زد. پسرم معترض شد و قاتل که در حال دعوا با کسی دیگر بود چاقو بیرون کشید و به شاهرگش زد که منجر به مرگ پسرم شد. بعد از بخشش مردم چه واکنشی داشتند؟ شاید باورتان نشود، از هفت صبح که به خانه برگشتیم تا 11 شب پنج نفر در خانه ما در حال پذیرایی از مردمی بودند که برای تشکر آمده بودند باز هم نمیتوانستند به همه رسیدگی کنند، مردم نور خیلی به ما لطف داشتند. تشویق پدر مقتول از سوی مردم برای بخشش جوان اعدامی
خانوادههای بسیاری در شرایط شما هستند و مرگ و زندگی یک فرد در انتظار تصمیم آنهاست، چه توصیهای به آنها دارید؟ توصیه میکنم در مورد قاتل تحقیق کنند وقتی به این نتیجه رسیدند که واقعا پشیمان شده و دیگر به جامعه آسیب نمیزند او را ببخشند. بخشش آرامش زیادی به آدم میدهد البته باز هم میگویم کسی نمیتواند خودش را جای یک مادر که بچهاش را از دست داده بگذارد. روایت قاتل بخشیدهشده در دقیقه 90 از لحظات اعدام: تنم لرزید نرگس جودکی: رییس زندان و دیگر کارکنان تولدش را تبریک میگویند. «بلال» روز سهشنبه 26فروردین تا بالای چوبهدار رفت و به زندگی برگشت. هفتسال پیش وقتی که 19ساله بود درگیری او و چند جوان دیگر در چهارشنبهبازار شهرستان نور منجر به کشتهشدن عبدالله حسینزاده، فرزند یکی از پیشکسوتان فوتبال شهرستان شد و بلال به قصاص محکوم شد. روز اجرای حکم روبهروی دادسرای شهرستان نوشهر، چندقدم دورتر از دریا داربست فلزی زدند. مردم از پنج صبح دور این داربست ایستادند و با فریادهای یاحسین از خانواده حسینزاده که از هفتسال پیش داغدار پسرشان، عبدالله هستند طلب بخشش کردند. مادر مقتول به مردم گفت خالیشدن خانه چقدر سخت است. او در آخرین لحظات بهصورت بلال سیلی زد و بعد طناب را از گردن او برداشت. بلال میگوید فاصله بین قصاص و بخشش او همین سیلی بود. ساعتی بعد از پایان مراسم و بخشش این محکوم به مرگ، با او در داخل زندان گفتوگو کردیم. کی فهمیدی که حکم قرار است اجرا شود؟ حکم قرار بود سهماه پیش اجرا شود اما با تلاش انجمن حمایت از زندانیان و همکاری رییس زندان به تعویق افتاد. روزهای آخر سال قبل قرار بود اجرا شود که باز هم عقب افتاد. بار سوم قرار بود 15 فروردین اجرا شود که تا امروز- روز اجرا- عقب افتاد اما اینبار دیگر وقت من تمام شده بود. من دوشب قبل از روز اعدام به بچههای بند گفتم به احتمال 99درصد فردا صبح مرا به سلول انفرادی پایین میبرند برای اجرای حکم. بیرون همه خبر داشتند. چند روز قبل که به خواهرم زنگ زدم پرسید پایین نرفتی؟ گفتم داستان چی است؟ گفت هیچی. فهمیدم که قرار است حکم اجرا شود. وقتی برای اجرای حکم صدایت زدند چه کردی؟ وقتی که مرا صدا کردند و گفتند افسر نگهبانی کارت دارد، بلافاصله وضو گرفتم، سجادهام را برداشتم و پایین رفتم. با بچهها خداحافظی کردم. گفتند برمیگردی. گفتم نه، اینبار میروم برای همیشه. پایین که رفتم. چندرکعت برای خودم و مقتول نماز خواندم و به دعای توسل و زیارت عاشورا مشغول شدم. نماز امام زمان خواندم. شب آخر کار من فقط نماز و دعا بود. در آن شب به چه فکر میکردی؟ حاج آقا مفیدی از واحد فرهنگی زندان آمد پیش من. گفتم برگهای بده وصیت بنویسم. گفتم من خودم را ساختم برای آن دنیا. هر 10دقیقه برای عبدالله و خودم نماز خواندم و گفتم دارم میآیم پیش تو فقط نمیدانم چطور ببینمت. استرس داشتی؟ بله، داشتم ولی فکر هم میکردم که این شتری است که در خانه همه خوابیده. یکی جوان میمیرد و یکی پیر. همه یکروز میروند. به حاجی گفتم چوبهدار چطور است، باید چهکار کنم؟ گفت وقتی رفتی پای چوبهدار «اشهد» بگو. من مدام همین را در ذهنم تکرار میکردم. دورکعت نماز «حاجت» خواندم. وقتی صدای «یا حسین» مردم را از بیرون زندان شنیدی چه حسی داشتی؟ ساعت پنج بود که صدای «یا حسین» «یا حسین» از بیرون آمد، یک دفعه بغضم ترکید. دعای مردم برای بخشش جوان اعدامی
به مادرت هم فکر کردی؟ مادرم رفیق من است. الان هم خدا فقط به خاطر مادرم به من رحم کرد. به مادر مقتول هم فکر میکردی؟ آن صحنهای که میکروفن را به دست گرفت، همه که سکوت کردند و او گفت من 11سال است که «یا حسین» «یا حسین» میگویم، یکهو تنم لرزید. فقط گفتم «یا ابوالفضل». مادر مقتول بعد از بخشش جوان اعدامی
تو شاگرد پدر مقتول، عبدالغنی حسینزاده بودی؟ نه فقط من بلکه همه بچههای محلهمان به مدرسه فوتبالش میرفتند. خیلیها را فرستاد برای تیمملی نوجوانان. سیدحسن حسینی را فرستاد تیمملی نوجوانان. خیلیها را به جایی رساند. من نمیدانستم فوتبال چیست، اما در مدرسه فوتبال یاد گرفتم و بعد رفتم کشتی. با اینکه همه اینها را میدانستی با پسرش درگیر شدی؟ بله میدانستم، میشناختمش. چند دقیقه قبل از حادثه هم او را در جمعهبازار دیدم و گفتم عبدالله من دارم میروم جشن عروسی دوستم. گوشی موبایلت را به من میدهی که گفت آره. من هیچ مشکلی با او نداشتم. من همیشه از کودکی کار میکردم. جوشکار بودم حتی با لباس کار به عروسی برادر و خواهرم رفتم. گاهی که از سر کار بر میگشتم رانندهها لباس سیاه مرا که میدیدند سوارم نمیکردند. پس آن روز چه شد؟ آن روز دعوا اصلا بین من و عبدالله نبود اما در نهایت در درگیری که دونفر دیگر هم بودند؛ عبدالله کشته شد و من محکوم شدم. روز اعدام دوستانت هم آمده بودند، بعید نبود بعضی از آنها هنوز چاقو در جیب داشته باشند. من امروز هم در فیلمی که میگرفتند به دوستانم گفتم سعی کنند چاقو دست نگیرند، اگر بزرگتری هم زیر گوششان زد صلاح و خوبیاش را میخواهد. ایکاش همان موقع کسی زیر گوش من میزد. سیلیای که مادر مقتول بهصورتت زد درد داشت؟ من فکر میکنم فاصله میان رضایت و قصاص من همین سیلی بود. بین من و این مادر همین سیلی بود که باید زده میشد. وقتی گفتم مرا ببخشید و به پدر و مادرم رحم کنید، پدرش گفت مگر تو به ما رحم کردی؟ من یک لحظه یادم آمد آن «اشهد» را فراموش نکنم. من نمیدانم چگونه از آنها تشکر کنم بهویژه از مادر و پدرش. سیلی مادر مقتول بر صورت جوان اعدامی
فکر میکنی اگر مثلا برادر شما در این درگیری کشته شده بود تو و خانوادهات میتوانستید ببخشید؟ مادر من دل رئوفی دارد. ولی بخشیدن خیلی راحت نیست. بله، اصلا راحت نیست. مادر من همیشه سعی میکند به همه کمک کند. پسردایی مرا مثل فرزند نگهداری میکند. مادر من همه عمرش کار کرده. فکر نمیکنی باعث رنج بیشتر این مادر شدی؟ این تقدیر من بود و سرنوشتم. نمیخواستم اینطور شود. شنیدی که هنرمندان زیادی برای بخشش تو تلاش کردند. برنامه «90» هم از خانواده مقتول خواست تو را ببخشند. من ساعتهای آخر در سلول طبقه پایین بودم ولی وقتی برگشتم بچهها میگفتند که برنامه «90» هم در مورد من گفته. به نظرم این بخشش، بخشش همه مجرمانی بود که پشیمان هستند. ولی خانواده مقتول این نگرانی را هم داشتند که با بخشش تو، جوانها باز هم دست به چاقو ببرند به این امید که بخشیده میشوند. جوانها باید به من نگاه کنند و من درس عبرتشان بشوم. زندگی خانواده من خراب شد. وقتی به دعوا و چاقو فکر میکنند باید مرا پای چوبهدار به یاد بیاورند و مادرم را که چه میکرد. در یک چشم بههمزدن صندلی ممکن بود بیفتد. وقتی بالای صندلی بودی ترسیدی؟ بله، ترسیدم. هر آن ممکن بود خشم و غصه خانواده باعث شود تو را نبخشند. بله. من مسلمانم و نماز میخوانم و به هر تصمیمی که آنها برای من گرفته باشند پایبندم. حالا هم به قولهایم عمل میکنم. تو باید بعد از محکومیت 10سال از این شهرستان دور باشی. به این قول عمل میکنی؟ بله. اگر من زیر قول خودم بزنم، یعنی آبروی خانوادهام را هم زیر سوال بردهام و باز آنها را پیش خانواده آقای حسینزاده شرمنده کردهام. اینها هیچ، آه خدا را چه کنم. منِ بلال نمیدانستم نماز چیست. درست است که در زندگی کار به کار کسی نداشتم ولی حالا در زندان و به خاطر درسهایی که از رییس زندان گرفتم خیلی چیزها را آموختم و زندگیام فرق کرده. مادر جوان اعدامی قبل از بخشش فرزند اعدامی اش نشسته بر روی زمین
هیچوقت مقتول را به خواب دیدی؟ یک بار خواب دیدم که من، او، خواهرش و خواهرزاده من در محله سنگسفید هستیم. یک پاترول مشکی هم داریم. من یکهو خیلی شدید گریه کردم. بچههای بند مرا بیدار کردند گفتند چه شده که گریه میکنی؟ یکبار دیگر بعد از هشتماه که در زندان ساری بودم و خیلی نگران، خواب دیدم در حیاط مسجد محلهمان هستم. یک چنار بزرگ قدیمی آنجاست. در خواب دیدم که به یکی از شاخههای این درخت طنابدار بسته و به گردن من انداختهاند. عمو غنی آمد و طناب را از گردن من برداشت. امروز دوباره یاد آن خواب افتادم. تو باید محکومیتت را بعد از این بخشش بگذرانی. بعد از آزادی چه کار خواهی کرد؟ اینجا در زندان خیاطی و آرایشگری یاد گرفتم. بعد از این همه حبس لباس مردم را میشویم تا پولی به دست بیاورم. از این در که بیرون بروم کارم را ادامه میدهم. من جوشکاری را دوست دارم. همه این نردههای آهنی زندان را خود من جوش دادهام. دوست دارم زندگی سالمی داشته باشم. موضوع مطلب : تصاویر برگزیده سال 92 /ب کشتن یک بز جوان ماده در آیینی سالانه در کاتماندو نپال عکسی از 55 سال پیش شهر بیروت دفن دسته جمعی قربانیان جنگ داخلی سوریه بازدید توریست ها از یک پارک ملی در نیوزیلند تنیس بازی امپراتور ژاپن و همسرش بازدید توریست ها از پارک حیات وحش در کنیا نمایشگاه هنرهای وهم انگیز در مالزی ابرهای توفان زا (آمریکا) بزرگترین کمپ چادری با حضور 15 هزار چادر در چین واهمه از فعالیت یک کوه آتشفشان در اندونزی
دیدار روحانی با بان کی مون دبیر کل سازمان ملل در نیویورک
دستگیری یک زن معترض از سوی نیروهای پلیس اوکراین بدون شرح! موضوع مطلب : عجیب الخلقه ترین مرد ایرانی در تاریخ +تصاویر
ه گزارش آژانس خبری جنوب ایران(سیرانا)، سیاه خان بوشهری در صد و یک سال پیش در سال 1291 شمسی در اطراف شیراز در روستایی در اطراف زرقان در خانواده ای کشاورز با زایمان طبیعی به دنیا آمد.او از 6 سالگی به بعد به طور ناگهانی سریع دچار رشد بدنی شد به طوری که در 9 سالگی 20 ساله به نظر میرسید. روزها در کنار خیابان و پیاده رو، کنار جوی آب و زیر سایه درختان و ساختمانها او را روی تکه پارچهای مینشاندند و مردم و رهگذران به صورت سیرک یا نمایش به دیدن هیکل و قیافه وحشتناک او میآمدند و گاه بعضی تماشاچیان به او کمکهای مادی مختصری به صورت صدقه میکردند. بعضی از بچهها به او سنگ میزدند و فریاد او بلند میشد ولی امکان و توان برخاستن و دفاع یا تلافی نداشت. گاه بچههای کوچک و زنها از مشاهده چهره و هیکل عجیب و ترسناک او از وحشت جیغ زده و گریه میکردند. شهرت این غول عجیب الخلقه و کریه به تدریج به شهرستانهای دیگر فارس رسید و از نقاط دوردست به دیدن این به قول بعضی در آن زمان «انسان جن زده» میآمدند. خانواده وی برای درمان او از داروهای گیاهی مختلف، بخورها، ادعیه، جادو، اوراد رفع جن و شربتهای طلسم شکن استفاده میکردند.
((عکسی دیده نشده از هجده سالگی سیاه خان))
به تدریج عدهای افراد زرنگ و فرصت طلب با موافقت خانواده وی به صورت اکیپ دور او را گرفته و ابتدا از هر تماشاچی پول
میگرفتند و بعد اجازه نزدیک شدن و مشاهده این فرد غول مانند را میدادند و بدینوسیله ممر معاشی برای خانواده و دیگران بود.
در سال 1301 شمسی آقای دکتر قربان، بنیانگذار و اولین رئیس دانشکده پزشکی شیراز سیاه خان را میبیند و از آن پس مرتب به دیدن او میرود و علاوه بر کمکهای مالی مکرر برایش دارو و غذا میبرد. گاه با درشکه و زحمت او را به دانشگاه پزشکی میآوردند و دکتر قربان به علت مشکلات پیاده و سوار کردن سیاه خان، خود در داخل درشکه او را معاینه و درمانهای لازم را تجویز میکرد. به دستور دکتر قربان به علت مشکل بودن زندگی در کوچه و منزل وی را در بیمارستان سعدی شیراز متعلق به دانشکده پزشکی بستری میکنند.
به زندگی پررنج خود ادامه داد. دکتر قربان به علت نادر بودن این فرد در جهان و شرایط بسیار عجیب او خیلی به او علاقه مند شده بود و در آن زمان به پزشکان و دانشجویان میگفت «سیاه خان در عالم پزشکی گوهر شب چراغی است» وزن جمجمه او که 7/5 کیلوگرم بود، تحمل این سر بزرگ و ترسناک را روی گردن سیاه خان مشکل میکرد. به علت وزن فوق سنگین بدن و طول زیاد قد و ناهنجاری شدید مهرهها و گردن و کمر قادر به سرپا ایستادن نبود و برای این کار احتیاج به کمک حداقل 4-3 نفر قوی هیکل داشت.
سیاه خان تا پایان زندگی اش در بیمارستان به سر برد. این هیولای خوفناک با قدی به طول 259 سانتی متر و هیکلی باوزن 250 کیلوگرم کف پاها کاملاً صاف و به علت کف بسیار پهن و دراز پاها موقع راه رفتن تلپ تلپ کف پا به زمین کوفته میشد. حالات و اخلاق و روحیات او شبیه بچهها بود. فردی عقب مانده و کم هوش بود. گاه حالات شدید امیال جنسی بدون کنترل و خجالت داشت. اشتهای او به غذا در حد 4-3 نفر انسان سالم پراشتها بود. قواره هیکل او خیلی عجیب و وحشتناک بود.
حجم جمجمه وی 1470 سانتی متر مکعب بود. طول دست او 117 سانتی متر و طول پای او 125 سانتی متر بود. به علت حجیم و سنگین بودن جمجمه و گردن و سنگین بودن هیکل او و فشار دائم این وزن زیاد روی ستون فقرات ستون مهرهها در ناحیه سینه و پشت به طرف عقب و کمی به سمت راست قوز برداشته بود. اگر این قوز وجود نداشت، قد کامل او بیش از 259 سانتی متر فعلی میبود.
((اسکلت سیاه خان))
این غول عجیبالخلقه و هیولای روی زمین، به علت ذات الریه و سپسیس فوت میکند.
در ادامه میتوانید تصاویری از این مرد که میتوان او را عجیب الخلقه ترین ایرانی در تاریخ نامد را برای اولین بار توسط آژانس خبری جنوب ایران (سیرانا) منتشر میشود ببینید.
بریده ای از روزنامه های جهان در مورد این مرد عجیب ایرانی:
موضوع مطلب : تصاویر/زیباترین مکانهای که شاید تاکنون ندیدهاید
مکانهای زیبایی را که شاید تاکنون ندیدهاید را میتوانید در اینجا مشاهده کنید. فارس-زمین دارای شگفتانگیزترین مکانهاست که با دیدن آنها شیفته زیباییهایش میشویم. برخی از مکانها آن قدر شگفتانگیز، زیبا و رویایی هستند که از دیدن آنها واقعا لذت میبریم.
پارکی در اسکای–اسکاتلند
پل معلق–کانادا
چاه یعقوب در تگزاس–آمریکا
گذرگاهی عظیم در ایرلند شمالی
ساحل شیشهای در کالیفرنیا–آمریکا
آبشار پارک یوسمیتی در کالیفرنیا–آمریکا
غار جیوکوسندو–ژاپن
جنگل جادویی شانگهای–چین
ساحل جزیره موشا–باهاما
ساحل سرخ–چین
آبشار روبی در چاتانوگا–تنسی
فوران کوه آتشفشان–ترکیه
پارک ملی در یوتا– آمریکا موضوع مطلب : نمای دیدنی از قاتل سیاه تهرانیها+عکس
نواجنوب:شوربختانه باید گفت آلودگی هوا دیگر به بخش جدانشدنی زندگی پایتختنشینان تبدیل شده و در هر جای تهران که ایستاده باشید شاهد هوای خاکستری آن خواهید بود؛ هوایی که بنا بر اعلام سازمان جهانی بهداشت یکی از متهمان اصلی افزایش ابتلا به بیماری سرطان محسوب میشود.
موضوع مطلب : تصاویری شگفت انگیز از لحظه تولد انسان
تصاویری از اولین ثانیه های زندگی زمانی که کودکی تازه پا به این دنیا می گذارد.به گزارش برترین ها، این تصاویر در بیمارستانی در کپنهاگ در دانمارک ضبط شده زمانی که عکاس دانمارکی اولین لحظات به دنیا آمدن یک نوزاد را به تصویر کشیده است. خانم بوند 22 ساله در یک زایمان سزارین نوزاد خود را به دنیا آورده که تصاویر این نوزاد تازه به دنیا آمده را در زیر می توانبد مشاهده کنید. موضوع مطلب : ماندگارترین عکس بازی دیروز برای پرسپولیسی ها+عکس
جالبتر آنجاست که یک طرف ثبت این نتیجه تاریخی پرویز خان مظلومی قرار گرفته، که ظاهرا همین امروز هم رو به تماشاگران پرسپولیس عدد 4 محبوب استقلالیها را نشان داده بود. بدون شک این تصویر یکی از بهیادماندنیترین تصاویر ورزشی برای پرسپولیسیها و البته پرویز مظلومی خواهد بود.
به گزارش سوک ، این عکس درست در لحظهای گرفته شده که نتیجه 6 بر صفر به سود پرسپولیس است، 6 دقیقه وقت اضافه توسط داور گرفته شده و ششمین دقیقه وقت های اضافه توسط تلویزیون به نمایش در آمده است.
هر چقدر که استقلالیها اصرار دارند از آن 6 تای تاریخی معروف 52 هیچ عکس و فیلمی وجود ندارد اما در عوض از این بازی کلی سند و مدرک هست. جالبتر آنجاست که یک طرف ثبت این نتیجه تاریخی پرویز خان مظلومی قرار گرفته، که ظاهرا در همین بازی هم رو به تماشاگران پرسپولیس عدد 4 محبوب استقلالیها را نشان داده بود./ موضوع مطلب : پیوندها
لوگو آمار وبلاگ
|