اون روزایی که تو مدرسه بودم و اداره نشینی توفیق در کنار بچه ها بودن رو ازم نگرفته بود همیشه اول مهر که می شد یه چیزی بهشون میگفتم یعنی دیگه یه جوری شده بود که به غیر از تازه واردها همه می دونستد می خوام چی بگم . می رفتم سر صف صبحگاه و میگفتم بچه ها تا بیاین چشم رو هم بذارین ... و اونا همگی میگفتن :سال تموم شده . و اینو نگه میداشتم تا پایان خرداد و میگفتم بچه ها یادتونه اون روز چی گفتم و اونا هم دسته جمعی میگفتن :سال تموم شد. و در حقیقت مثل یک چشم بهم زدن هم تموم می شد .
زندگی همینه دیگه امروز دلمون خوشه نوروز شده، سال نو شده ،با عزت و احترام سال نو رو بهم تبریک میگیم اما تا بیایم چشم رو هم بذاریم باید باهاش وداع کنیم و خودمون را برای یه تبریک سال نو دیگه آماده کنیم و اینه که یه وقت نگاه می کنیم می بینیم بچه گیهامون تموم شده بزرگ شدیدم و دیگه دلخوشیمون تعطیلات نورورز و دید و بازید و اینجور چیزها نمیتونه باشه اما این رو همیشه گفتم ام همون اول مهر هم به بچه ها میگفتم این ایام میگذره اما خوش به حال اونایی که ازاین رودخانه در حال گذر مشک آبی بردارند و توشه ای برگیرند ایشااله که همه ی دوستان از گذر عمرشون سودی اندوخته باشند و سالی رو که پیش رو داریم و تا بیایم چشم بهم بزنیم تموم میشه را با موفقیت پشت سر بزاریم
موضوع مطلب :