سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سرزمین من
صفحه نخست        عناوین مطالب          نقشه سایت              ATOM            طراح قالب
گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من

شیما سیدی























موضوع مطلب :

          
چهارشنبه 90 آذر 30 :: 1:49 عصر
 
انتشار تصویری که تاریخ آن به سال 1952 میلادی باز می گردد نشان می هد عربستان سعودی در استاد تاریخی خود از واژه خلیج فارس بر خلاف ادعاهای امروزی مقامات عربی استفاده می کرده است.

به گزارش مهر، انتشار تصویری از اسناد تاریخی عربستان سعودی که تاریخ آن به سال 1952 میلادی (1331 هجری شمسی) باز می گردد نشان می دهد بر خلاف ادعاهای فعلی رژیمهای عربی، آنها در گذشته نام خلیج فارس را قبول داشته و آن را در نقشه های خود استفاده می کرده اند.

بر این اساس، این تصاویر که از سوی دائره المعارفهای معتبر جهانی نیز منتشر شده بیانگر آن است که اعراب در واقع عنوان "خلیج فارس" را به عنوان تنها نام آبراهه بین المللی بین ایران و جزیره العرب مورد پذیرش قرار داده اند و مواضع فعلی آنها تنها در جهت برخی بهره برداری های سیاسی اتخاذ می شود.

خلیج فارس



موضوع مطلب :

          
شنبه 90 آذر 26 :: 7:41 صبح

 

ایران ویج: "شیرین” ملقب "ام رستم” دختر رستم بن شروین از سپهبدان خانان باوند در مازندران و همسر فخرالدوله دیلمی(387ق. ـ 366ق.) که پس از مرگ همسر به پادشاهی رسید او اولین پادشاه زن ایرانی پس از ورود اسلام بود. او بر مازندران و گیلان ، ری ، همدان و اصفهان حکم می راند .
 
به او خبر دادند سواری از سوی محمود غزنوی آمده است.

سلطان محمود در نامه ی خود نوشته بود :

باید خطبه و سکه به نام من کنی و خراج فرستی والا جنگ را آماده باشی .

ام رستم ، به پیک محمود گفت : اگر خواست سرور شما را نپذیرم چه خواهد شد ؟

پیک گفت آنوقت محمود غزنوی سرزمین شما را براستی از آن خود خواهد کرد .

ام رستم به پیک گفت : که پاسخ مرا همین گونه که می گویم به سرورتان بگویید :

در عهد شوهرم همیشه می ترسیدم که محمود با سپاهش بیاید و کشور ما را نابود کند
ولی امروز ترسم فرو ریخته است برای اینکه می بینم شخصی مانند محمود غزنوی که می گویند یک
سلطانی باهوش و جوانمرد است برروی زنی شمشیر می کشد به سرورتان بگویید
اگر میهنم مورد یورش قرار گیرد با شمشیر از او پذیرایی خواهم نمود اگر محمود را شکست دهم
تاریخ خواهد نوشت که محمود غزنوی را زن جنگاور کشت و اگر کشته شوم باز تاریخ یک سخن خواهد گفت محمود غزنوی زنی را کشت .

پاسخ هوشمندانه بانو ام رستم ، سبب شد که محمود تا پایان زندگی خویش از لشکرکشی به ری خودداری کند .

ام رستم پادشاه زن ایرانی هشتاد سال زندگی کرد و همواره مردمدار و نیکخو بود.

 




موضوع مطلب :

          
دوشنبه 90 آذر 7 :: 11:44 صبح

 


زندگی روزمره افراد به گونه ای شده که هر کس برای پیشبرد اهداف و مقاصد خویش به دنبال همه چیز و همه کس می دود الا آنکس که همه چیز از اوست...


 

آرام بخش ترین حس دنیا

 

زندگی با باور به حضور خداوند متعال، مثل گوهری است که در اختیار تمامی انسانها قرار داده شده است. کافیست به درونمان بازگردیم و با اندکی تامل و دقت متوجه می شویم که بذر خداجویی در فطرت ما نهاده شده است و این نعمت بزرگ توسط پروردگار به ما عنایت شده است. آنچه مشخص است اینکه همه ما به طور فطری به سمت این نعمت گرایش داریم چرا که این محبت در درونمان وجود دارد. آنچه موجب پوشیده شدن این گوهر گرانبها می شود،اعمال و نوع زندگانی ماست.

انگار دنیا به گونه ای شده که اغلب افراد با قرار گیری در موقعیت های مختلفی از زندگی،خداوند را فراموش می کنند و گوهر درونی خویش را نادیده می گیرند و یا اینکه با انجام برخی از اعمال،موجب سرپوش گذاشتن بر فطرت پاک خویش می شوند. انگار سخن از خدا و قدرت بی انتهایش، این روزها تنها به جملاتی تبدیل شده که به راحتی بر زبان جاریست اما در عمل خبری از آن نیست.

زندگی روزمره افراد به گونه ای شده که هر کس برای پیشبرد اهداف و مقاصد خویش به دنبال همه چیز و همه کس می دود الا آنکس که همه چیز از اوست. این بدان معناست که باور به حضور خداوند در میان ما کمرنگ شده است. انگار فراموش کرده ایم که او نزدیکتر از هر کسی به ماست.نزدیکتر از رگ گردن...

 اگر باور داشته باشم که او در کنار من و در تک تک لحظات زندگی ام حضور دارد، به گونه ای دیگر زندگی خواهم کرد.اگر وجدان کنم که خدا به من نزدیک است حتی در سخت ترین شرایط و در تنگناهای زندگی که ممکن است از عصبانیت و ناراحتی در حال انفجار باشم، یاداوری حضور خدای متعال همچون آب گوارایی است که بر پیکرم جاری می شود و تک تک سلول های وجودم را آرامش می بخشد.

بنابراین اگر هر لحظه نسبت به وجود گوهری گرانبها در عمق وجودم متذکر باشم، این توانایی را دارم که در تمامی اوقات، با آرامش و سکینه قلبی زندگی کنم. آن زمان که شیرینی و حلاوت زندگی توام با آرامش را تجربه کنم،حاضر به تعویض این احساس ارزشمند با هیچ چیز دیگری در این دنیا، نخواهم بود

به راستی برای کسی که خداوند را در سرتاسر ارکان زندگی اش حاضر و ناظر می بیند، روزگار چگونه می گذرد؟ درک و باور داشتن به حضور خداوند چیزی نیست که بتوان انرا با مطالعه،تحقیق و کسب تحصیلات عالی به دست آورد. بلکه مهم این است که من قلبا باور کنم که خداوند متعال مرا می بیند.  به این ترتیب است که می توان اولین گام در مسیر خداشناسی را طی کرد.

 باید نگاهمان را در زندگی تغییر دهیم.باید سعی کنیم به گونه ای به دنیای اطرافمان بنگریم که حضور خدا را فراموش نکنیم و هر لحظه این مسئله مهم را به خود یادآوری کنیم. در هنگام سختی ها و مشکلات، خود را فرزندی گمشده بدانیم که به اغوش خدای متعال پناه می برد. کافیست باور کنیم که خداوند هیچگاه دستان نیازمند ما را خالی نمی گذارد.

آرام بخش ترین حس دنیا

 

به این ترتیب همیشه با آرامش زندگی خواهیم کرد.باید بیاموزیم که خدا را طوری بشناسیم و باور کنیم که در تمامی لحظات به گونه ای یکسان او را نظاره کنیم. مهم این است که اگر روزگار بر وفق مراد ما هم نبود باز هم خدا را همانطور ببینیم که در شاد کامی ها می دیدیم.فراموش نکنیم که در تمامی اوقات سپاسگذار او باشیم.

همواره خداوند را بزرگ،مهربان و خوب ببینیم که اگر اینگونه شد این قدرت را می یابیم که دائما با داشتن یک باور ارزشمند و عمیق زندگی کنیم. باور به حضور یک بزرگ که هیچگاه ما را تنها نمی گذارد. بدانیم که همه چیز در دست اوست و سرچشمه اصلی تنها اوست. اوست که می تواند آرامش،رضایت و شادمانی واقعی را در درون ما ایجاد کند. به جای تقلای فراوان و تلاش برای کسب آرامش و شادی که بشر امروز سرگردان در جستجوی آن است و برای رسیدن به آن به هر اقدامی دست می زند، به دنبال کسب باوری باشیم که همه چیز در درون ان نهفته است. باور کنیم که خداوند در درون ماست و کافیست تا بخواهیم او را پیدا کنیم و با او زندگی کنیم.

در این وانفسای آخرالزمان با وجود انبوهی از مشکلات و مصیبتها که انسانهای متعددی را گرفتار ساخته است،تنها منبع آرامش بخش همین است. پس مراقب باشیم که با دور شدن از سرچشمه حقیقی و اصیل، گمگشته این راه پر مخاطره نباشیم. که تنها راه نجات بخش اوست.  (تبیان) 




موضوع مطلب :

          
سه شنبه 90 آبان 24 :: 7:44 عصر

 


زندگی و معاشرت در کنار هم احتمالا منجر به تنش و جر و بحث می شود چرا که کشمکش ها ، جر و بحث ها و دیگر برخوردها ناشی از آن هستند که ارزشها و علایق افراد با هم یکسان نیستند . ما همگی با یکدیگر فرق داریم ! اگر می خواهید روابط خانوادگی، اجتماعی و ... تان از تباهی در امان باشد....


 

 

روشهای آتش بس

حتی در میان منسجم ترین روابط و مناسبات نیز بگو مگو پیش می آید . زیرا زندگی و معاشرت در کنار هم احتمالا منجر به تنش و جر و بحث می شود . چرا که کشمکش ها ، جر و بحث ها و دیگر برخوردها ناشی از آن هستند که ارزشها و علایق افراد با هم یکسان نیستند . ما همگی با یکدیگر فرق داریم ! اگر می خواهید روابط خانوادگی، اجتماعی و ... تان از تباهی در امان باشد، باید این کشمکش های نهانی یا ابراز شده را به نحو شایسته ای اداره کنید. برای فرو نشاندن بحران چه باید کرد و برای آنکه در موقعیتی مشکل آفرین به خوبی واکنش نشان دهیم چه رفتاری باید در پیش بگیریم؟ 

به هر حال باید پذیرفت که مجادله و جر و بحث یک بخش طبیعی و عادی در هر ارتباطی است. انسانها از هم متفاوت هستند و هر جا که اختلاف وجود داشته باشد عدم توافق هم وجود خواهد داشت. اما هنگامی که این نزاعها به یک سبک زندگی تبدیل می شود و شما حس پوچی و استیصال، آسیب و صدمه و تردید در تداوم رابطه ها می کنید زمان آن  فرا رسیده است که یادبگیرید چگونه با اطرافیان خود مصالحه کنید لذا:

اولین قدم برای انجام این کار این است که بفهمید واقعا به خاطر چه چیزی مجادله می کنید و نسبت به سبک مجادله تان بینش پیدا کنید. بعد از اینکه هر دوی این موضوعات را بررسی کردید می توانید از برخی تکنیکهای ارایه شده در ذیل استفاده نمایید تا به شما کمک کند. البته برخی از این تکنیکها به طور انفرادی قابل اجراست و برخی دیگر نیازمند همکاری و مساعدت اطرافیان است.

محال است بتوانید طرف مقابل تان را عوض کنید اما چنانچه رفتار خودتان را تغییر دهید طرف مقابل تان نیز عکس العمل متفاوتی نسبت به قبل نشان خواهد داد

 

خودآگاه باشید

خودآگاهی و پاسخگو بودن اولین قدم در مصالحه و پرهیز از بروز مشکل و مداخله است. محال است بتوانید طرف مقابل تان را عوض کنید اما چنانچه رفتار خودتان را تغییر دهید طرف مقابل تان نیز عکس العمل متفاوتی نسبت به قبل نشان خواهد داد.

بهترین ها را تصور کنید

به جز در مواردی که دلایل و شواهد کافی و طمئن در دست دارید، همیشه به طرف مقابل تان اعتماد و اطمینان کامل داشته باشید.

روشهای آتش بس

به وجدان خود رجوع کنید

 آیا علت مشاجره شما این نیست که از مقوله هایی مانند معذرت خواهی، مصالحه و یا بخشش و چشم پوشی ابا دارید؟ اطمینان حاصل کنید که به خاطر حفظ غرورتان دعوا را ادامه نمی دهید.ببینید تحت تاثیر چیزی دیگری نباشید

 قدرت عوامل و شرایط خارجی را دست کم نگیرید آیا شما مضطرب ، خسته و یا عصبانی (به خاطر مسایلی دیگر) نیستید؟

بالغ باشید

آیا دوست دارید مانند یک کودک رفتار کنید، اخم کنید، کله شقی کنید و یا اقدام به لجبازی و قهر کردن نمایید؟ یا دوست دارید مانند یک بزرگسال بالغ، فروتن، نقد پذیر و مهربان باشید. یک بزرگسال منطقی آرام و متمرکز است، خوب گوش می دهد و سپس به گفتگو و مذاکره می پردازد.

احساسات تان را تحت کنترل خود بگیرید

طرف مقابل شما نمی تواند شما را وادار کند که چیزی را احساس کنید. احساسات شما تحت کنترل شماست پس اگر عصبانی هستید بگویید" من عصبانی هستم چون..." نه اینکه بگویید" شما من را عصبانی می کنید"

 

تعامل تان را بهبود ببخشید

 داشتن تعامل و ارتباط خوب برای برقراری صلح و آرامش حیاتی است. گاهی اوقات مشاجرات فقط به دلیل این که یکی از طرفین و یا هر دوطرف حس می کنند که شنیده نمی شوند مرتبا تداوم می یابد.

نکات زیر شانس شما را برای شنیده و دیده شدن بهبود بخشیده و کمک می کند که بتوانید به طرف مقابل تان نشان دهید که به او توجه دارید:

گوش دادن: مهمترین بخش از یک تعامل خوب، شنیدن است. به حرفهای طرف مقابل تان بدون هر گونه قضاوت و یا پیش داوری گوش فرا دهد.

کشف کردن: برای اینکه اطمینان حاصل کنید که طرف مقابل تان چه می گوید از او سوال هایی بپرسید و به تمام زوایای صحبت او تمایل به شنیدن را نشان دهید.

یک بزرگسال منطقی آرام و متمرکز است، خوب گوش می دهد و سپس به گفتگو و مذاکره می پردازد

توضیح دادن: این مقوله طرف دیگر گوش کردن است.  شما باید آماده ارایه هر اندازه اطلاعات که طرف مقابل تان در مورد مساله عنوان شده می خواهد، باشید تا متوجه نظر و دیدگاه شما بشود. انتظار نداشته باشید که او ذهن شما را بخواند.

همدردی کنید: خودتان را به جای طرف مقابل بگذارید. آنچه را احساس می کنند حس کنید و اجازه دهید بفهمند که به آنها توجه دارید. مثلا بگویید:" می دانم که احساس ناراحتی می کنید"

به زبان آورید: منظورتان را به طور دقیق به زبان آورید و آنچه را می گویید به طور دقیق معنا کنید ضمنا سعی کنید شفاف و به جا صحبت کنید.

خندیدن: شاید این مقوله با مجادله و نزاع چندان قرابتی نداشته باشد اما بهره گیری از شوخی و بذله گویی می تواند در برخی از موارد روشی قدرتمند در تقلیل نزاع باشد.

روشهای آتش بس

خشم تان را کنترل کنید:


این یک نکته اساسی است. هر چند عصبانیت و خشم هیجانی مثبت است که کمک میکند نیازهایمان را ببینیم اما در صورتی که از کنترل خارج شود شانس رسیدن به هرگونه توافق را از بین می برد. غیر ممکن است بتوانید با کسی که آرامش خود را از دست داده گفتگوی مثبت و سازنده ای داشته باشید.

چنانچه هر یک از شما حس کردید عصبانی هستید مباحثه را متوقف کنید و گرنه نزاع و درگیری شما دو نفر بدتر خواهد شد.

 

تکنیکهای الحاقی

تکنیکهای الحاقی بیشتر توسط افرادی می تواند مورد استفاده قرار گیرد که در تماس و مراوده دایمی با یکدیگر هستند، زن و شوهر ها، مادران و فرزندان و یا پدرتان و فرزندان، دو همکلاسی و یا دو دوست صمیمی و .. از جمله این موارد هستند.

در ادامه چند مورد از این تکنیکها به شما آموزش داده می شود:

تکنیک برادر بزرگتر: در این تکنیک شما باید وانمود کنید که جر و بحث شما توسط کسی که عقیده و نظرش برای شما با ارزش و محترم است ملاحظه می شود. مطمئن باشید با این کار از اینکه چقدر هر دو شما مودب و منطقی بوده اید شگفت زده خواهید شد.

از روشهای حل مساله غافل نشوید تا استفاده از این تکنیکها بتواند به شما کمک کند که به طور منطقی بر روی مشکل ایجاد شده کار کنید

 

 

استفاده از کلمه کد(کلیدی): توافق کنید که هر وقت یکی از شما احساس کرد بیش از حد احساساتی و هیجانی می شود یا وقتی که احساس می کنید عصبانیت بر شما مستولی شده از یک کلمه کلیدی استفاده کنید. سپس قبل از آنکه دوباره جر و بحث را شروع کنید به خودتان یک وقت استراحت دهید.

 

عمل گرا باشید: از روشهای حل مساله غافل نشوید تا استفاده از این تکنیکها بتواند به شما کمک کند که به طور منطقی بر روی مشکل ایجاد شده کار کنید.

عدم توافق را بپذیرید: گاهی این پذیرش، ساده ترین راه حل است لذا نیازی نیست تمام نزاع ها یک برنده و یک بازنده داشته باشد.




موضوع مطلب :

          
دوشنبه 90 مهر 25 :: 1:24 عصر
فتوکاتور



موضوع مطلب :

          
دوشنبه 90 شهریور 21 :: 1:0 عصر

 اولین جشنواره ییلاق ایل قشقایی در سوهانک تهران در حال برگزاری می باشد .


 

 

< type="text/java"> < src="http://s7.addthis.com/js/250/addthis_widget.js#username=jonoubnews" type="text/java">

 

 




موضوع مطلب :

          
شنبه 90 شهریور 19 :: 1:3 عصر


محمد (ص)

چون‌ خلافت‌ هارون‌ در سنه یک‌صد و هفتاد از هجرت‌ واقع‌ شد و معلوم‌ است‌ که‌ با این‌ مدّت‌ طولانی یا کسی از زمان‌ پیغمبر باقی نمانده‌، یا اگر باقی مانده‌ باشد در نهایت‌ ندرت‌ خواهد شد. ملازمان‌ هارون‌ در صدد پیدا کردن‌ چنین‌ شخصی بر آمدند و در اطراف‌ و اکناف‌ تفحّص‌ نمودند، هیچ‌کس را نیافتند بجز پیرمرد عجوزی که‌ قوای طبیعی خود را از دست‌ داده‌ و از حال‌ رفته‌ و فتور و ضعف‌ کانون‌ و بنیاد هستی او را در هم‌ شکسته‌ بود و جز نفس‌ و یک‌ مشت‌ استخوانی باقی نمانده‌ بود.

 

او را در زنبیلی گذارده‌ و با نهایت‌ درجه مراقبت‌ و احتیاط‌ به‌ دربار هارون‌ وارد کردند و یکسره‌ به‌ نزد او بردند. هارون‌ بسیار مسرور و شاد گشت‌ که‌ به‌ منظور خود رسیده‌ و کسی که‌ رسول‌ خدا را زیارت‌ کرده‌ است‌ و از او سخنی شنیده‌، دیده‌ است‌.

گفت‌: ای پیرمرد! خودت‌ پیغمبر اکرم‌ را دیده‌ای ؟ عرض‌ کرد: بلی.  

هارون‌ گفت‌: کی دیده‌ای ؟ عرض‌ کرد: در سنّ طفولیّت‌ بودم‌، روزی پدرم‌ دست‌ مرا گرفت‌ و به‌ خدمت‌ رسول‌ الله‌ صلّی الله‌ علیه‌ وآله‌ و سلّم‌ آورد. و من‌ دیگر خدمت‌ آن حضرت نرسیدم‌ تا از دنیا رحلت‌ فرمود.

هارون‌ گفت‌: بگو ببینم‌ در آن روز از رسول‌ الله‌ سخنی شنیدی یا نه‌ ؟ عرض‌ کرد: بلی، آن روز از رسول‌ خدا این‌ سخن‌ را شنیدم‌ که‌ می‌فرمود:

یَشِیبُ ابْنُ ءَادَمَ وَ تَشُبُّ مَعَهُ خَصْلَتَانِ: الْحِرْصُ وَ طُولُ الامَلِ [1].

«فرزند آدم‌ پیر می‌شود و هر چه‌ به سوی پیری می‌رود به‌ موازات‌ آن‌، دو صفت‌ در او جوان‌ می‌گردد: یکی حرص‌ و دیگری آرزوی دراز.»

هارون‌ بسیار شادمان‌ و خوشحال‌ شد که‌ روایتی را فقط‌ با یک‌ واسطه‌ از زبان‌ رسول‌ خدا شنیده‌ است‌؛ دستور داد یک‌ کیسه زر به عنوان عطا و جایزه‌ به‌ پیر عجوز دادند و او را بیرون‌ بردند.

همین‌که خواستند او را از صحن‌ دربار به‌ بیرون‌ ببرند، پیرمرد ناله ضعیف‌ خود را بلند کرد که‌ مرا به‌ نزد هارون‌ برگردانید که‌ با او سخنی دارم‌. گفتند: نمی‌شود. گفت‌: چاره‌ای نیست‌، باید سؤالی از هارون‌ بنمایم‌ و سپس‌ خارج‌ شوم‌!

امّا کسانی که‌ با ایمان‌ به‌ مبدأ ازلی و ابدی و گرایش‌ به‌ وجود سرمدی حضرت‌ ذوالجلال‌ و الإکرام‌ رخت‌ خود را در جهان‌ باقی می‌برند و دل‌ به‌ کلّیّت‌ و ابدیّت‌ می‌دهند و  با عمل‌ صالح‌ رفتار زندگی خود را بر اساس‌ عدل‌ و انصاف‌ می‌نهند، پاداش‌ آن‌ها نزد خدا بوده‌ و به طور همیشگی و مستمرّ به‌ آن‌ها خواهد رسید؛

زنبیل‌ حامل‌ پیرمرد را دوباره‌ به‌ نزد هارون‌ آوردند. هارون‌ گفت‌: چه‌ خبر است‌ ؟ پیرمرد عرض‌ کرد: سؤالی دارم‌. هارون‌ گفت‌: بگو. پیرمرد گفت‌: حضرت‌ سلطان‌! بفرمایید این‌ عطائی که‌ امروز به‌ من‌ عنایت‌ کردید فقط‌ عطای امسال‌ است‌ یا هر ساله‌ عنایت‌ خواهید فرمود؟

هارون‌ الرّشید صدای خنده‌اش‌ بلند شد و از روی تعجّب‌ گفت‌: صَدَقَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّی اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ؛ یَشِیبُ ابْنُ ءَادَمَ وَ تَشِبُّ مَعَهُ خَصْلَتَانِ: الْحِرْصُ وَ طُولُ الامَلِ!«راست‌ فرمود رسول‌ خدا که‌ هر چه‌ فرزند آدم‌ رو به‌ پیری و فرسودگی رود دو صفت‌ حرص‌ و آرزوی دراز در او جوان‌ می‌گردد!»

این‌ پیرمرد رمق‌ ندارد و من‌ گمان‌ نمی‌برم که‌ تا درِ دربار زنده‌ بماند، حال‌ می‌گوید: آیا این‌ عطا اختصاص‌ به‌ این‌ سال‌ دارد یا هرساله‌ خواهد بود. حرص‌ ازدیاد اموال‌ و آرزوی طویل‌ او را بدین‌ سرحدّ آورده‌ که‌ بازهم‌ برای خود عمری پیش‌بینی می‌کند و در صدد اخذ عطای دیگری است‌.

باری، این‌ نتیجه عدم‌ تربیت‌ نفس‌ انسانی به‌ ادب‌ الهی است‌ که‌ حرص‌ و آرزو در وجود او دامنش‌ گسترده‌ می‌گردد و با طیف‌ وسیعی رو به‌ تزاید می‌رود که‌ حدّ یَقِف‌ ندارد.

امّا کسانی که‌ با ایمان‌ به‌ مبدأ ازلی و ابدی و گرایش‌ به‌ وجود سرمدی حضرت‌ ذوالجلال‌ و الإکرام‌ رخت‌ خود را در جهان‌ باقی می‌برند و دل‌ به‌ کلّیّت‌ و ابدیّت‌ می‌دهند و طبعاً با عمل‌ صالح‌ رفتار زندگی خود را بر اساس‌ عدل‌ و انصاف‌ می‌نهند، پاداش‌ آن‌ها نزد خدا بوده‌ و به طور همیشگی و مستمرّ به‌ آن‌ها خواهد رسید؛ «إِلَّا الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّـالِحَـاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ» [2].

پاداشی که‌ حدّ و حساب‌ ندارد و در بهشت‌ جاودان‌ و عالم‌ ابدیّت‌؛ از بهترین‌ نعمت‌ معنوی و حقیقی متمتّع‌ خواهند بود؛ فَأُولَـئِِک یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیهَا بِغَیْرِ حِسَابٍ [3].

و روزی آنان از جانب پروردگارشان هر صبح وشام به آنهاخواهد رسید؛ وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکرَةً وَ عَشِیًّا [4].   

 

پی نوشت ها :

1- در کتاب‌ «أربعین‌» جامی طبع‌ آستان‌ قدس‌ رضوی، ص‌ 22، بدین‌ لفظ‌ آورده‌ است‌ که‌: یَشیبُ ابْنُ ءَادَمَ وَ یَشِبُّ فِیهِ خَصْلَتانِ: الْحِرصُ وَ طولُ الامَلِ. و در مجموعه ورّام‌ ابن‌ أبی فراس‌ به‌ نام‌ «تنبیه‌ الخَواطر و نُزهة‌ النَّواظر» طبع‌ سنگی، ص‌ 204 گوید: وَ قالَ صَلَّی اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ: یَهْرَمُ ابْنُ ءَادَمَ وَ تَشِبُّ مِنْهُ اثْنَتانِ (خَصْلَتانِ ـ خ‌. ل‌) الْحِرْصُ وَ طولُ الامَلِ.

و در «خصال‌» صدوق‌، طبع‌ اسلامیّه‌ (سنه 1389 ) ج‌ 1، باب‌ الاثنین‌، ص‌ 73، با یک‌ سند از أنس‌ آورده‌ است‌ که‌: إنَّ النَّبیَّ صَلَّی اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ ] وَ سلَّمَ [ قالَ: یَهْلِک ـ أوْ قالَ: یَهْرَمُ ـ ابْنُ ءَادَمَ وَ یَبْقَی مِنْهُ اثْنَتانِ: الْحِرْصُ وَ الامَلُ.و با سند دیگر نیز از أنس‌ از رسول‌ خدا صلّی الله‌ علیه‌ وآله‌ ] وسلّم‌ [ آورده‌ است‌ که‌: یَهْرَمُ ابْنُ ءَادَمَ وَ یَشِبُّ مِنْهُ اثْنانِ: الْحِرْصُ عَلَی الْمالِ وَ الْحِرْصُ عَلَی الْعُمْرِ. و این‌ دو روایت‌ اخیر را محدّث‌ نوری در کتاب‌ «مستدرک‌ وسآئل‌ الشّیعة‌» از طبع‌ سنگی، ج‌ 2، ص‌ 335 از «خصال‌» صدوق‌ با اسناد متّصل‌ خود ذکر نموده‌ است‌.

2- ـ آیه 25، از سوره 84: الانشقاق‌

3- ـ ذیل‌ آیه 40، از سوره 40: غافر

4 ـ ذیل‌ آیه 62، از سوره 19: مریم‌

بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان




موضوع مطلب :

          
سه شنبه 90 شهریور 15 :: 10:27 صبح

عالم بزرگوار مرحوم مقدس اردبیلی
البرزنیوز: از فکر و خیال که فارغ شد، زود از جا برخاست. ترسید که وقت نماز دیر شده باشد. لب جوی نشست تا آبی به سر و صورت خسته خود بزند که سیب سرخ و درشتی از دورترها نظرش را جلب کرد: ...عجب سیبی! ...چقدر هم درشت! ...چقدر قشنگ و زیبا!

سیب را که گرفت، با شگفتی و خوشحالی نگاهش کرد. اول دلش نیامد بخورد. اما مدت‌ها بود که سیب نخورده بود. یک لحظه هوس شدیدی نمود و در یک آن، شروع به خوردن کرد. سیب که تمام شد، ناگهان فکر عجیبی در ذهنش لانه کرد و شروع به ملامت خود نمود:

«ای وای! این چه کاری بود کردی محمد؟! این بود نتیجه چندین سال طلبگی‌ات؟! ای دل غافل!... خدایا ببخش!... خدا می‌بخشد، ولی صاحب سیب چطور؟ امان از حق‌الناس!»

بی‌درنگ وضویی ساخت و روی نیاز به سوی کردگار بی‌نیاز آورد. پس از عروجی ربّانی در سجده‌ای روحانی با تمام وجود از پروردگار هستی مدد طلبید و بلافاصله داسش را برداشت و در امتداد جوی آب به سمت بالادشت به راه افتاد. ظهر که شده بود، همه به ده برگشته بودند و سکوت وهم‌انگیزی همه دشت را در برگرفته بود. گاه این سکوت وهم‌انگیز را صدای ملایم شرشر آب جوی می‌شکست.

چند فرسنگی که راه رفت، به باغی رسید. درختان بزرگ و کهن بید، اطراف باغ را گرفته بودند. کمی آن طرف‌تر، درختان بلند و پر برگ تبریزی قد برافراشته بودند و در میان آنها درختان سیب با انبوهی از سیب‌های سبز و سرخ و زرد خودنمایی می‌کردند. صدای جیک‌جیک گنجشکان و نغمه دیگر پرندگان، صفای دیگری به باغ داده بود. باغ از عطر یونجه و بوی دل‌انگیز گل‌ها و علف‌های وحشی سرشار بود. این همه، محمد را در خود فرو برد، اما پس از لختی‌ درنگ به خود آمد و فریاد زد: کسی این‌جا نیست؟... صاحب باغ کجاست؟

کمی دورتر، در زیر درختان تبریزی، کلبه ساده و زیبایی دیده می‌شد. محمد چندین بار دیگر که صدا زد، پیرمردی از داخل کلبه بیرون آمد و جواب داد: «بفرمایید برادر! تعارف نکنید! بفرمایید سیب میل کنید!»

و آن‌گاه خوش‌آمدگویان به طرف محمد آمد. محمد در حالی که از خجالت و شرم سر به زیر انداخته بود، سلام کرد و گفت:

ـ این باغ مال شماست پدر جان؟!

ـ این حرف‌ها چیه؟ بفرمایید میل کنید... مال بندگان خداست... مال خودتان!

ـ ممنون پدر!... عرضی داشتم.

پیرمرد در حالی که لبخند می‌زد، با تعجب گفت:

ـ امر بفرمایید برادر! من در خدمتم.

ـ اگرچه شما بزرگوارتر و مهربان‌تر از این حرف‌ها هستید، اما برای اطمینان‌خاطر خدمتتان عرض می‌کنم، این بنده گناهکار خدا اهل ده پایین هستم. می‌شناسید، «نیار»؟

ـ بله، بله...

ـ کنار جوی نشسته بودم که سیبی آمد. گرفتم و خوردم. ولی متوجه شدم که بی‌اجازه، آن سیب را خورده‌ام. به احتمال قوی آن سیب از درختان شما بوده است، می‌خواستم آن سیب را بر ما حلال کنید پدر جان!

پیرمرد تعجب‌کنان خندید و آخر سر گفت:

ـ که این طور... سیبی افتاده تو آب و آمده و شما آن را خورده‌اید؟!

و یک لحظه قیافه‌اش را تغییر داد و با درشتی گفت:

ـ نه،... امکان ندارد... اگر می‌آمدی همه این باغ را با خاک یکسان می‌کردی، چیزی نمی‌گفتم... اما من هم مثل خودت به این‌جور چیزها خیلی حساسم!... کسی بدون اجازه مال مرا بخورد، تا قیام قیامت حلالش نمی‌کنم... عرضم را توانستم خدمتتان برسانم حضرت آقا؟!... بفرمایید!!

چهره محمد به زردی گرایید و چنان ترس و لرزی وجودش را فراگرفت که انگار بیدی در تهاجم باد به رعشه افتاده است. به التماس افتاد و هرچه درهم و دیناری در جیب داشت، بیرون آورد و با گریه و زاری گفت:

ـ تو را به خدا پدر جان، این دینارها را بگیر و مرا حلال کن! تو را به خدا من تحمل عذاب خدا را ندارم!... مرا حلال کن پدر جان!

و بعد گریه‌اش امان نداد. مدتی که گریست، پیرمرد دستش را گرفت، آرامَش کرد و گفت:

ـ حالا که این‌قدر از عذاب الهی می‌ترسی، به یک شرط تو را می‌بخشم!

ـ چه شرطی پدر جان؟ به خدا هر شرطی باشد، قبول می‌کنم.

ـ شرط من خیلی سخت است. درست گوش‌هایت را باز کن و بشنو و با دقت فکر کن ببین این شرط سخت‌تر است یا عذاب خدا...
ازدواج با دختری کر و کور و شل!

ـ مسلّم عذاب خدا سخت‌تر است، شرط تو را به هر سختی هم که باشد، قبول می‌کنم.

ـ ...و اما شرط من: دختری دارم کور و شل و کر، باید او را به همسری قبول کنی!!

به راستی که شرط سختی بود. محمد مدتی در فکر فرو رفت و یادش افتاد که چقدر آرزوی ازدواج کرده بود و به چه دختران زیبارویی اندیشیده بود. ...و اینک تمام آرزوهایش بر باد رفته بود. آهی سوزان از نهادش برخاست و گفت:

ـ قبول می‌کنم.

ـ البته خیالت هم راحت باشد که همراه دخترم ثروت خوبی هم برایت می‌دهم... ولی چه کار کنم دخترم سال‌های سال از وقت ازدواجش گذشته و کسی نیست بیاید سراغش... بیچاره پیر شده... چه کارش کنم جوان؟!... حالا باید تا آخر عمرم برای خدا سجده شکر کنم که مثل تویی را برای دخترم رساند. و بعد قهقهه‌ای کرد و به طرف کلبه به راه افتاد.

نگاه تأسف‌بار محمد برای لحظات مدیدی دنبال پیرمرد خشکید. چاره‌ای نداشت.

مراسم عقد و عروسی فاصله چندانی با هم نداشتند. خطبه عقد همان روزهای اول خوانده شده بود و تا شب عروسی برسد، محمد بارها از خدا طلب مرگ کرده بود. اما مرگ و میری در کار نبود... باید می‌ماند و مزه مال مردم‌خوری را می‌چشید!

عروس را که آوردند، دل او مثل سیر و سرکه می‌جوشید. اضطراب تلخی به دلش چنگ می‌انداخت و نفس را در سینه‌اش حبس و فکرش را در دریایی پرتلاطم غرق می‌ساخت:

ـ خدایا چه کاری بود من کردم؟ این چه بلایی بود به سرم آمد؟! ای کاش به سوی این باغ نیامده بودم! بهتر نبود می‌گریختم! ...نه، نه! باید بمانم!

در این فکرها بود که ناگاه محمد را صدا زدند:

ـ عروس خانم منتظر شماست!

پاهایش به لرزه افتاد. عرق سرد و سنگینی همه بدنش را پوشانده بود. تا به اتاق برسد، هزار بار مرد و زنده شد. چنان در اضطراب و اندوه بود که متوجه همراهان عروس هم نشد.

در را که باز کرد، صدای نازنین دختری را شنید که به او سلام گفت. صدای دختر هیچ شباهتی به صدای لال‌ها و کورها و شل‌ها نداشت.

ـ نه، نه، تو که لال بودی دختر؟!

دختر لبخندی زد و نقاب از چهره کنار زد:

ـ ببین! لال نیستم! کر هم نیستم! شل هم نیستم!

بلند شد و چند قدمی راه رفت، تا خیال محمد از همه چیز راحت باشد. محمد که مدهوش و مسحور زیبایی دختر شده بود، بی‌مهابا فریاد کشید:

ـ تو زن من نیستی!... زن من کجاست؟!... زن من...

و فریاد زنان از خانه بیرون آمد. زنان و مردانی که خسته و کوفته از کار روزانه در خانه‌های اطراف خود را به بستر آرامش انداخته بودند، با صدای محمد جملگی از جا جستند و خانه تازه‌داماد را در میان گرفتند.
مقدس اردبیلی

ـ این زن من نیست... زن من کجاست؟! چرا مرا دست انداخته‌اید؟!

چند مرد تنومند، بازوان پرقدرت محمد را گرفتند و او را ساکت کردند. پدرزن محمد که میهمان خانه هم‌جوار بود، جمع را شکافت و جلو آمد. لبخندزنان صورت محمد را بوسید و طوری که همه بشنوند، بلند گفت:

ـ بله آقا محمد! عاقبت پارسایی و پرهیزکاری همین است... آن دختر زیبارو زن توست. هیچ شکی هم نکن! اگر گفتم کور است، مرادم آن بود که هرگز به نامحرم نگاه نکرده است و اگر گفتم شل است، یعنی با دست و پایش گناه نکرده است و اگر گفتم کر است، چون غیبت کسی را نشنیده است...

ـ چه می‌گویی پدر جان؟!... خوابم یا بیدار؟!...

ـ آری محمد، دختر من در نهایت عفت بود و من او را لایق چون تو مردی دیدم... .

هلهله و شادی به ناگاه از همه برخاست و در سکوت شب تا دورترها رفت. محمد در حالی که عرق شرم را از پیشانی‌اش پاک می‌کرد، دوباره روانه حجره زفاف شد و از این‌که صاحب چنین زن و صاحب چنین فامیلی شده است، بی‌نهایت شکر و سپاس فرستاد.

...و اینک صدای پای کودکی از آن خانه شنیده می‌شد؛ صدای پای بهار. آری، از چنان مادر و چنین پدری، پسری چون احمد مقدس اردبیلی به ارمغان می‌آید که از مفاخر بزرگ شیعه و عرفای به نامی هستند که توصیفش محتاج کتاب دیگری است. 3

پی نوشت ها:

1. پدر مرحوم مقدس اردبیلی.

2. «نیار» نام روستایی در سه کیلومتری اردبیل است که اکنون به اردبیل متصل شده است. این روستا ولادتگاه مقدس اردبیلی بوده است.

3. منبع: کتاب آینه اخلاص (داستان‌هایی از زندگی مقدس اردبیلی)، ص18.



موضوع مطلب :

          
سه شنبه 90 شهریور 8 :: 9:14 صبح
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >   
پیوندها
لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 36
  • بازدید دیروز: 30
  • کل بازدیدها: 191002
امکانات جانبی