شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ عتيقه‌فروشي، در روستايي به منزل رعيتي ساده وارد شد.
ديد كاسه‌اي نفيس و قديمي دارد كه در گوشه‌اي افتاده و گربه در آن آب مي‌خورد. ديد اگر قيمت كاسه را بپرسد رعيت ملتفت مطلب مي‌شود و قيمت گراني بر آن مي‌نهد.
لذا گفت:
عموجان چه گربه قشنگي داري! آيا حاضري آن را به من بفروشي؟ رعيت گفت: چند مي‌خري؟ گفت: يك درهم. رعيت گربه را گرفت و به دست عتيقه‌فروش داد و گفت: خيرش را ببيني.
عتيقه‌فروش پيش از خروج از خانه با خونسردي گفت: عموجان اين گربه ممكن است در راه تشنه‌اش شود بهتر است كاسه آب را هم به من بفروشي. رعيت گفت: امکان ندارد! من با اين کاسه تا به حال پنج گربه فروخته‌ام. كاسه ام فروشي نيست.
*قاصدك*
ايووووووووووووووووول خيلي قشنگ بود كلي خنديدم
خدارا شكر كه دوستان راضي بودند
برای مشاهده پیام های بیشتر لطفا وارد شوید
vertical_align_top